گفتهاند واژۀ استضعاف را میتوانیم ۱۴۴ شکل بنویسیم (اثطضعاف، اصتظعاف، عستضعاف و…) که فقط یکی از آنها درست است! باقیِ حالتها همگی غلط املایی محسوب میشوند و در زیرمجموعهٔ خطاهای نوشتاری جا میگیرند. خطاهای زبانی دو نوعاند؛ یا مثل غلطهای املایی، نوشتاری هستند و یا مثل اشتباهات لپی، گفتاری هستند؛ گاهی نیز همپوشانی دارند. در این نوشته به غلطهای املایی میپردازیم.
خطاهای نوشتاری خودشان دو گونه هستند: در املای واژهها و بیرون املای واژهها. خطایی که از مرز املای واژه فراتر برود، غلط انشایی نامیده میشود. برای یافتن غلطهای انشایی باید از ظاهر واژهها بگذریم و به باطن واژهها نگاه کنیم. اگر علاقهمندید نوشتهٔ مفصلی دربارهٔ غلطهای انشایی بخوانید، مقاله غلطهای انشایی را ببینید.
اگر ادامهٔ مطالب را روی این تقسیمبندی بنا کنیم، بین معیارهای ویرایش و معیارهای املا جدایی میافتد. معیارهای ویرایش و خوبنوشتن دورهبهدوره تغییر میکنند؛ اینکه روزی روزگاری «ایخدا» رواج داشته است و امروز «ای خدا» مینویسیم، از سرِ سلیقه و صلاحدیدِ نویسندگان همان دوران است. بر اساس این، قطع و وصل، فاصله و نیمفاصله، واژههای چنداملایی و بسیاری دیگر از مسائل ویرایشی و تایپی از گودِ درستنویسی املایی خارج هستند.
در این مقاله دستهای از غلطهای املایی رایج را بررسی میکنیم که قلم نویسندهها به سمتشان بیشتر میلغزد.
تأثیرات غلطهای املایی
در مقایسه با غلطهای انشایی (نگارشی)، غلطهای املایی آنچنان زبان را به آشوب نمیکشند؛ اما نویسنده و اعتبارش اولین قربانیهای املاهای نادرستاند. چهرهٔ واژه که خدشهدار شود، بر چهرهٔ نویسنده نیز خط میاندازد؛ فرضاً نویسندهای برخاستن را برخواستن، سُوت را صَوت، نمازگزار را نمازگذار، ناهار را نهار، غلغلک را قلقلک یا خُرد (بهمعنای ریز) را خورد، استعفا را استیفا یا اهتزاز را احتزاز بنویسد. این غلطهای املایی اگرچه مسیر انتقال معنا را نمیبندند، تو ذوقِ خواننده میزنند؛ زیرا این پرسش را بهوجود میآورند که «چگونه به آرای علمی کسی اعتماد کنم که غلط املایی دارد؟»
غلطهای املایی معمولاً به دلیلهای زیر رخ میدهند:
- واژههای دواملایی: طوسی، اطاق، طالس، طپیدن، غلطیدن و طنبور که املای فارسی آنها توسی، اتاق، تالس، تپیدن، غلتیدن و تنبور است.
- ترکیب صدای «ای» با «ی»: تمییز (تمایزدادن) بهجای تمیز، تغیر بهجای تغییر، تعین بهجای تعیین و ازاینقبیل واژهها.
- واژههای همآوا: خُرد (کوچک و ریز) و خورد، توفان (بهمعنای توفنده) و طوفان (باد و باران شدید)، حیات (زندگی) و حیاط، منصوب (گماشته) و منسوب، پرتقال (میوه) و پرتغال (کشور)، هال (اتاق بزرگ) و حال، غلط (خطا) و غلت (گشتن و پیچیدن) و ازاینقبیل واژهها.
- ناآشنایی با رسمالخط معیار: غلطهای املایی، گاهی براثر ناآشنایی با قوانین املای واژهها در ترکیبشدن رخ میدهند. برای نمونه اگر پیش از فعلی که با «الف مضموم و مفتوح» آغاز شده باشد، «ب» زینت قرار بگیرد، الف تبدیل به «ی» میشود؛ بنابراین «بیندازد، بیندیشد، بینجامد، بیفتد» درست است و نه «بیاندازد، بیاندیشد، بیانجامد، بیافتد».
برایتان نمونههای بیشتری از واژههای دشوار املایی آوردهایم که پرکاربردتر هستند و اغلب غلط نوشته میشوند:
آخور، استعفا (طلب معافیت)، اشک (نه اشگ)، اغفال، انزجار، اهتزاز، انتر (نه عنتر که عربی است و معنای آن شجاع است)، بحبوحه، برهه، بقچه، بلیت، بِه از شما نباشد (نه بعض شما نباشد)، بیمحابا، پیرارسال (نه پیارسال)، پیشخان، پرتغال (نام کشور)، تُرد، تغییر، تمیز، توجیه، جناغ، چغندر، حیاط خانه، خبرگزاری، خورجین، خردسال، خواربار (نه خوار و بار)، سازوکار، بگیروببند، خطمشی، دمغ (شرمسار، دماغسوخته، سرخورده)، ذوزنقه، راجعبه (نه راجبِ)، رشک (نه رشگ)، زادبوم (نه زاد و بوم)، سالخورده، سهلِ ممتنع، عسکر، غلتک، غدغن، غثّ و سمین (لاغر و فربه)، غمضِ عین (چشمپوشی)، غیظ (خشم)، غیض (کاهش آب)، فترت (فاصلۀ میان دو حادثۀ مهم)، قافله، کاچی به از هیچی (نه اچی بعض هیچی)، کمیسیون، لشکر، ملغمه، میلیون (نه ملیون)، میلیارد (نه ملیارد)، محییالدین، مرهم، مستغلات، مطمح نظر، معتنابه، ملانقطی، منصوب (نصبشده)، نعناع، وهله (نه وحله)، هفتخان، حلیم (نوعی غذای ایرانی).
اتلال/ اطلال: اولی جمع «تلّ» بهمعنای «پشته» است و دومی بهمعنای «ویرانهها» است.
اساس/ اثاث: «اساس» یعنی «پایه» و لوازم خانه را «اثاث» میگویند.
اشباه/ اشباح: اولی جمع «شِبه» است و دومی جمع «شَبح».
امارت/ عمارت: «امارت» یعنی «حکومت» و «عمارت» یعنی «ساختمان».
انتساب/ انتصاب: «انتساب» یعنی «نسبتدادن» و «انتصاب» یعنی «گماشتن».
بالطبع/ بالتبع: اولی یعنی «طبعاٌ و طبیعتاً»، دومی یعنی «بنابراین و در نتیجه».
بها/ بهاء: «بها» یعنی «قیمت، ارزش و نرخ» چیزی، اما «بهاء» یعنی «روشنی، درخشندگی، شکوه، رونق، زیبایی و نیکویی».
تراز/ طراز: «تراز» واژهای فارسی است و چندین معنا دارد؛ ازجمله «سنجۀ ارتفاع»، «سطح» و «نقش و نگار» است. «طراز» واژهای عربی است که معنای آن «ردیف و طبقه» است؛ بنابراین «همتراز» یعنی «همسطح» و «همطراز» یعنی «همطبقه». برایناساس در جملههایی مانند «او همتراز/ همطراز شاعران بزرگ فارسی است»، بهتر است از «همتراز» استفاده شود.
ثواب/ صواب: «ثواب» اسم است و معنای «مزد و پاداش» میدهد؛ اما «صواب» صفت است و معنای «درست، بجا و مناسب» دارد.
ثمین/ سمین: اولی بهمعنای «گرانبها» و دومی بهمعنای «فربه» است.
جذر/ جزر: معنای لغوی «جذر» برابر با «ریشه» است و در ریاضی به عددی میگویند که در خودش ضرب میشود و حاصل آن «مجذور» است. «جزر» یعنی «فرونشستن آب دریا، بازگشتن آب دریا» و مخالف با واژۀ «مَد» قرار میگیرد.
حایل/ هایل: «حایل» اسم است و یعنی «چیزی که میان دو چیز قرار میگیرد و مانع اتصال آن دو به یکدیگر میشود». «هایل» صفت است و معنای «هولانگیز و ترسناک» میدهد.
ذرع/ زرع: «ذرع» یکی از مقیاسهای اندازهگیری است؛ اما «زرع» یعنی کاشتن.
ذکی/ زکی: «ذکی» از ذکاوت است و «زکی» از زکات بهمعنای پاکی.
ذلت/ زلت: اولی یعنی «خواری» و دومی یعنی «لغزش».
شست/ شصت: «شست» بهمعنای «انگشت بزرگ دست و پا» است؛ اما «شصت» املای حرفی «عدد 60» است. هر دو واژه فارسی است و برای جلوگیری از اشتباه یکی را با /س/ و دیگری را با /ص/ مینویسند.
فترت/ فطرت: «فترت» یعنی «رکود و سستی» میان دو دورۀ طلایی، اما «فطرت» یعنی «سرشت و طبیعت».
فراق/ فراغ: اولی بهمعنای «جدایی» و دومی بهمعنای «رهایی و آسودگی» است.
محظور/ محذور: «محظور» بهمعنای «ممنوع و حرام» است؛ اما «محذور» یعنی «مانع و آنچه از آن میترسند»؛ بنابراین «محذور اخلاقی» یعنی مانعی که از جنس و مقولۀ «اخلاق» است.
مزمزه/ مضمضه: «مزمزه» کلمهای فارسی و بهمعنای «چشیدن و نرمنرم خوردن چیزی» است و «مضمضه» از زبان عربی و بهمعنای «گرداندن آب در دهان» یا «شستوشوی بینی (استنشاق)» است.
مآخذ/ مأخذ: «مأخذ» مفرد «مآخذ» است.
هیز/ حیز: واژه «هیز» بهمعنای «بدکار و بیشرم» است؛ اما «حیز» یعنی «جا و مکان».
مواجه/ مواجهه: «مواجه» اسم فاعل است و معنای درست آن در فارسی «روبهرو» یا «رویآور» است. «مواجهه» مصدر است و باید در معنای «رودررویی» یا «رویآوری» به کار برود. برایناساس جملۀ «در مواجه با گناه باید به خدا پناه برد.» نادرست است و باید گفت: «در مواجهه با گناه باید به خدا پناه برد.»
صفحه/ صحیفه: یک روی کاغذ را «صفحه» میگویند. «صحیفه» یا «ورق کاغذ» هر دو روی کاغذ را شامل میشود.