با ویراویراست، سرعت ویراستاری خود را چندین برابر کنید.
کاربرد نادرست واژگان، تعابیر و الگوهای بیگانه شامل موارد زیر میشود:
واژههای قرضی، واژههای ساختگی، واژهگزینی، گرتهبرداری.
در این مقاله واژههای ساختگی، واژهگزینی و گرتهبرداری را بررسی میکنیم.
برای مطالعۀ واژههای قرضی، مقالۀ ویرایش ساختاری-زبانی را بخوانید.
واژههای ساختگی:
واژههای ساختگی واژههایی هستند که برای ساختن آنها از زبانهای دیگر الگو گرفته شده است. این الگو گاهی قیاس از کلمات فارسی است، گاهی واژۀ ساختگی شبیه واژههای فارسی هستند، گاهی بر وزن و نزدیک به واژههای فارسی ساخته شده و رواج پیدا کردهاند. برخی از این واژهها امروزه مقبول و مرسوم است و برخی باید برابرسازی شوند.
برخی واژههای ساختگی از ترکیب واژههای فارسی با نشانههای صرفی و اشتقاقی عربی ساخته میشوند.
در جدول زیر واژههای فارسی آمده است که با نشانههای صرفی و اشتقاقی عربی، ساخته شدهاند.
واژه
|
ریشۀ فارسی
|
معنی
|
نراد (صیغۀ مبالغه)
|
نرد
|
نردباز
|
مزلف (اسممفعول)
|
زلف
|
زلفدار
|
مکلا (اسممفعول)
|
کلاه
|
کلاهدار
|
نزاکت (مصدر)
|
نازک
|
نازکی
|
کفاش (صیغۀ مبالغه)
|
کفش
|
کفشدوزی
|
میادین (جمع مکسر)
|
میدان
|
جمع میدان
|
الوار (جمع مکسر)
|
لر
|
لرها
|
اکراد (جمع مکسر)
|
کرد
|
کردها
|
افاغنه (جمع مکسر)
|
افغان
|
افغانها
|
ارامنه (جمع مکسر)
|
ارمن
|
ارمنیها
|
اتراک (جمع مکسر)
|
ترک
|
ترکها /ترکان
|
تراکمه (جمع مکسر)
|
ترکمن
|
ترکمنها
|
تبارزه (جمع مکسر)
|
تبریزی
|
تبریزیها
|
هنود (جمع مکسر)
|
هندی
|
هندیها/ هندیان
|
در جدول زیر واژههای عربی آمده است که با نشانههای صرفی و اشتقاقی عربی، ساخته شدهاند. بهتر است از برابرهای مناسب فارسی آن استفاده کنیم. ویراستاری متن خود را به ویراستاران ویراویراست بسپارید.
واژه
|
ریشۀ عربی
|
برابر مناسب فارسی
|
افلیج
|
فلج
|
ناتوان
|
انجماد
|
جماد
|
یخبستن
|
تدفین
|
دفن
|
خاکسپاری
|
تسری
|
سری
|
سرایتدادن
|
تمسخر
|
سخره
|
مسخره کردن
|
تورق
|
ورق
|
ورقزدن
|
توصیف
|
وصف
|
ستودن، وصفکردن
|
جهازیه
|
جهز
|
جهاز عروس
|
حراف
|
حرف
|
پرگو
|
حجیم
|
حجم
|
ستبر، بزرگ
|
حفاظت
|
حفظ
|
حفظکردن
|
خجول
|
خجل
|
کمرو، باحیا، خجالتی
|
ذکاوت
|
ذکی
|
تیزهوشی
|
رشادت
|
رشد
|
دلاوری
|
شکوه
|
شکوا
|
گله
|
شکیل
|
شکل
|
زیبا
|
فجیع
|
فجیعه
|
جانگداز/ جانسوز
|
فکور
|
فکر
|
اندیشمند
|
متنفذ
|
نفذ
|
صاحبنفوذ
|
معاریف
|
عرف
|
معروفان
|
ملاک
|
ملک
|
زمیندار
|
نطاق
|
نطق
|
زبانآور
|
واژههای دساتیری چیست؟
شخصی به نام آذر کیوان شیرازی (قرن11) در «دساتیر آسمانی» این واژهها را ساخته و بهکاربرده است.
واژگان دساتیری بیمعنا هستند و ریشۀ فارسی ندارند. برخی آنها را بهاشتباه واژگان اصیل میدانند و در فرهنگ خود آوردهاند.
این واژهها از ریشۀ هندی، عربی، پهلوی یا ترکیبی هستند. اگر در جستجوی نرمافزار ویراستاری هستید، به بخش ویراستاریِ سامانۀ هوشمند ویراویراست بروید.
به نمونههای زیر توجه کنید.
میلادیدن (میلاد + یدن)← آفریدن
چاهیدن (از چاهنای هندی) ← خواستن
لارنگ (بیرنگ)← بسیط
بازدارش (باز+دار+ش) ←ممانعت
پاکش (پاک+ش) ←پاکی
آهنگیدن (آهنگ+یدن) ←قصدکردن
سمپوری (سمپور هندی) ←حرکت قسری
فرجود (از کلمه پهلوی) ←معجزه
سفرنگ ←تفسیر بر کلام خالق یا خلق
زمبود ←زنبور
فرپور← پسر
برخی دیگر از کلمات، ساختی عامیانه دارند.
به نمونههای زیر توجه کنید.
گلایه در اصل گله← شکایت
مجانی دراصل مجان ←رایگان
لاپورت دراصل راپورت← خبرچینی
نوردبام دراصل نردبان ←نردبان
قتل و عام دراصل قتلعام← کشتارجمعی
ید و بیضا دراصل ید بیضا ←معجزه، کار بزرگ
خواروبار دراصل خواربار ←مواد غذایی
سهل و ممتنع دراصل سهلوممتنع ←آسان، اما دشواریاب
گروهی دیگر از کلمات ریشۀ اروپایی دارند.
به نمونههای زیر توجه کنید.
تنش (بر وزن منش) در انگلیسیtension ←برخورد
افسر (اشتباه با افسر فارسی به معنای تاج ) officer←صاحبمنصب
فلات (اشتباه با فلات عربی) در فرانسویplateau ←دشت
برخی از کلمات عربی که وارد زبان فارسی شدهاند، در فارسی معنای تازهای گرفتهاند. در صورتی که این معنا در عربی نبوده است. برای دانش بیشتر در این زمینه، مقالۀ خطاهای واژگانی را مطالعه کنید.
واژه
|
معنی در عربی
|
معنی در فارسی
|
اسارت
|
بستن ریسمان
|
اسیری
|
تسری
|
خریدن کنیز
|
سرایت کردن
|
رکیک
|
سست
|
زشت
|
گرام
|
کرام
|
گرامی، عزیز
|
تماشا
|
باهم راهرفتن
|
دیدن
|
کثیف
|
انبوه
|
آلوده
|
محصل
|
مأمور
|
دانشآموز
|
برخی از کلمات عربی که وارد فارسی شدهاند، فقط تلفظ متفاوت پیدا کردند و در معنی یکی هستند:
تلفظ عربی
|
تلفظ فارسی
|
معنی
|
تِلاوت
|
تَلاوت
|
خواندن
|
جَسارت
|
جِسارت
|
جسوربودن
|
متَداول
|
متِداول
|
رایج
|
شَجاعت
|
شُجاعت
|
دلیری
|
برخی از کلمات عربی در وارد فارسی هستند، که به شکل مکسر جمع بسته شدهاند. اما این جمعها با جمع مکسر در عربی تفاوت دارند:
واژه
|
مکسر در فارسی
|
مکسر در عربی
|
شغل
|
مشاغل
|
اشغال شغول
|
شرط
|
شرایط
|
شروط
|
عیب
|
معایب
|
عیوب
|
خصلت
|
خصائل
|
خصال
|
جن
|
اجنه
|
جنین
|
درجه
|
مدارج
|
مدرجه
|
برخی از جمعهای عربی وقتی که وارد زبان فارسی شدند، کاربرد مفرد پیدا کردند:
کلمۀ جمع عربی
|
مفرد عربی
|
معنای فارسی
|
خرابات
|
خرابه
|
میخانه
|
طلبه
|
طالب
|
دانشجو
|
فعله
|
فاعل
|
کارگر
|
برخی از کلمات عربی که وارد زبان فارسی شدهاند، با نشانههای فارسی (ی، با) ترکیبشده و معنای تازهای ساختهاند.
به نمونههای زیر توجه کنید.
بقال← بقالی
رقاص ←رقاصی
رقص← رقصیدن
شیاد← شیادی
صمیم ←صمیمی
فرار ←فراری
فضیلت← بافضیلت
برخی واژههای عربی که وارد زبان فارسی شدند در طی فرایندهای واجی همچون (کاهش، افزایش، قلب...) به کلمات جدیدی تبدیل شدند:
کاهش
|
مداواة/ مداوا، مداراة/ مدارا، معاینة/ معاینه،ام غیلان/ مغیلان، ولیکن/ ولیک/ ولی، فارغالبال/ فارغبال.
|
افزایش
|
وعد/ وعده، رعش/ رعشه، فهرس/ فهرست.
|
ابدال
|
مزیح/ مزاح، مهماز/ مهمیز، موشور /منشور، محجر/ معجر، طلائع/ طلایه
|
قلب
|
سبیل /اسلوب، تلخیص /تخلیص، کنار/ کرانه، کعب/ قاپ.
|
واژهگزینی:
انتخاب برابرهای مناسب فارسی برای واژگان بیگانه را «واژهگزینی» میگویند. واژهگزینی باید اصول و ضوابطی داشته باشد. واژهگزینی و دانستن روشهای آن، فقط وظیفه فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیست، بلکه برعهدۀ تکتک نویسندگان و ویراستاران هست. میتوان با گواه به ادبیات پربار و غنیمان این ادعا را داشت که زبان فارسی یکی از پرمایهترین زبانهاست، اگر از امکانات موجود زبان فارسی بهدرستی استفاده کنیم.
واژگان قرضی، آمیزش با زبان عربی، واژگان محلی، ترکیبسازی، اشتقاق پیشوندها و پسوندها، ادبیات غنی و مردم ادبدوست، همگی عناصری هستند که قابلیتها و ظرفیتهای زبان فارسی را برای تبدیل آن به «زبان علم» مهیا میکنند.
اما برای تبدیل زبان فارسی به زبان علم باید چه کرد؟
· ویژگیهای مشترک زبان فارسی را با زبانهای دیگر ازنظر ساختارهای صرفی، نحوی و واژگانی کشف کرد؛
· بنیۀ فرهنگستانها را برای وضع اصطلاحات لغات و واژهگزینی در تمام زمینههای علمی تقویت کرد؛
· از قابلیتهای زبان فارسی و گویشهای محلی در وضع لغات و برابرها بهره گرفت؛
· فرهنگ استفاده از برابرهای فارسی در تمامی سطوح جامعه رسوخ کند؛
· مرکز یا انجمن علمی ترجمۀ متون برای سیاستگذاری، نظارت در امر ترجمه و کنترل آن تأسیس شود؛
· ارتباطهای مستمر و مفید بین رشتۀ زبان و ادبیات فارسی با سایر رشتهها همچنین علوم انسانی، فنی، مهندسی، پزشکی، هنر و علومپایه ایجاد شود؛
· کارگاههای تخصصی واژهسازی، واژهگزینی و درستنویسی برای متخصصان استادان و مترجمان برگزار شود؛
· با سعۀ صدر در پذیرش ادات واژهسازی دیگر زبانها؛ پذیرش معنای جدید واژگان کهن، بهرهگیری از واژههای علمی نو و واژهسازی ترکیبی قیدوبندهای غیرضروری از دستوپای زبان فارسی گشوده شود؛
· برای اثبات توان زبان فارسی در مقام زبان علم مطالعات تاریخی انجام شود؛
· نیازها و مشکلهای کاربران زبان فارسی شناخته و راهحل علمی و عملی ارائه شود؛
· دو دیدگاه سنتی و نو میان زبانشناسان و ادیبان دربارۀ کاربرد واژگان زبان فارسی تعدیل شود؛
· آسیبها و موانع کاربرد زبان فارسی در جایگاه زبان علم، ازجمله عدم کاربرد رسانهها و کتابهای آموزشی، خودباختگی فرهنگی، واکنش و موضعگیریهای غیرمنطقی، بیتوجهی دانشگاهیان، بضاعت اندک کاربران زبان و بیتوجهی مراکز علمی شناخته شود. ویراستاری آنلاین ویراویراست به تمام فارسیزبانان کمک میکند که در پاسداشت زبان فارسی سهیم باشند. شما هم فرصت ویراستاری آنلاین با ویراویراست را از دست ندهید.
در ادامه، امکانات زبان فارسی برای واژهسازی را بیان میکنیم. یعنی: واژهسازی با روش ترکیبی و واژهسازی با روش اشتقاقی.
واژهسازی با روش ترکیبی:
در زبان فارسی همۀ عناصر دستوری (اسم، فعل، صفت) باهم و با پیشوندها و پسوندها، ترکیب میشوند و واژۀ مرکب میسازند.
واژۀ مرکب: واژهای است که تکواژهای تشکیلدهندۀ آن دو یا چند تکواژ آزاد باشد:
برای آشنایی با مفهوم تکواژ مقالۀ تکواژ چیست را مطالعه کنید.
به نمونههای زیر توجه کنید.
صفت+ اسم: جوانمرد، سنگینوزن
اسم+ بنمضارع: گرماسنج، هواپیما
عدد + اسم: هزاردستان، چهارراه
اسم +صفت مفعولی: جهاندیده
ترکیب افعال پرکاربرد با اسم و صفت.
به نمونههای زیر توجه کنید.
زدن: لبزدن، دمزدن، کنایهزدن، لافزدن، یخزدن، دستزدن، پازدن.
گرفتن: قوتگرفتن، ماتمگرفتن، وضوگرفتن، گُرگرفتن، قولگرفتن، قیافهگرفتن.

واژهآمیزی و سرواژهسازی:
فرایند سرواژهسازی: با کنار هم گذاشتن حروفِ اول واژههای سازندۀ یک عبارت، واژه جدیدی به وجود میآید که قابل تلفظ است.
در صورت نیاز ممکن است واکههایی به آن اضافه شود یا بعضی از حروف اول واژهها را نادیده گرفت تا بتوان واژۀ قابل تلفظ و منطبق بر قواعد آوایی زبان به دست آورد.
این فرایند انواع مختلفی دارد.
به نمونههای زیر توجه کنید.
حروف اول چند واژه:
«اتحادیۀ تعاونیهای کارکنان ارتش»←اتکا
آموزش زبان فارسی ←آزفا
حروف اول نام خارجی سازمان:
«خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران»
Islamic Republic news Agency
ایرنا «خبرگزاری کار جمهوری اسلامی ایران»:
Islamic labor news Agency
حروف اول ترجمۀ اسم خارجی:
«سازمان آزادیبخش فلسطین»: ساف
آمیزهای از حروف و هجاها:
«تولید و انتقال نیرو»: توانیر
«سازمان تحقیقات منابع آب»: تماب
هواپیمایی + نیروی + زمینی: هوانیرو
هواپیمای + ملی + ایران: هما
سازمان + مطالعه + تدوین: سمت
فوتبال + سالن: فوتسال
فرایند آمیزش: قسمت پایانی واژهای را به قسمت آغازی واژۀ دیگری متصل میکنند.
آب و فاضلاب← آبفا
عکاسی و نقاشی ←عکاشی
کالا + انبار← کالنبار
برق + مغناطیس ←برقاطیس
تولید + دارو← تولیدارو
امیر + زاده← میرزا
سرکه + انگبین← سرکنگبین

ترکیب واژههای فارسی و غیرفارسی:
عربی و فارسی: علم ←عالمخیز، عالمپرور، عالمشناس، عالمنما، عالمسرا
انگلیسی و فارسی: پست ←پستخانه، پستکردن
فرانسه و فارسی: نمره← نمرهدادن، نمرهکردن، نمرهگرفتن، نمرهدار
ترکی و فارسی: چاپ ←چاپکردن، چاپخانه، چاپخش (چاپ و پخش)، چاپگر، چاپنما
واژهسازی با روش اشتقاقی:
پیشوندها و پسوندها در زبان فارسی هستند که هنگام ترکیب با اسمها و صفتهای فارسی واژۀ مشتق میسازند.
برخی از پیشوندها: با، بی، نا، هم، فرا، فرو
مثال: باسواد، باوفا، بیمعنا، بیقرار، نادان، نااهل، همنام، همدل، فراگیر، فروتن
برخی از پسوندها: انه، گون، ستان، سان، کده، زار، دان، آگین، مند، وش
مثال: لالهگون، پریوش، ترسناک، مردانه، خشمآگین، کوهستان، سبزهزار، شناگر، دردمند
برخی از پیشوندوارهها: پس، پیش، وا، ور، باز، غیر
مثال: واکنش، ورآمده، بازیافتن، پیشنهاد، پسمانده، بدون شرح، غیرقانونی
برای واژهسازی در زبان فارسی از مشتقات کلمات عربی نیز استفاده میشود:
به نمونههای زیر توجه کنید.
از ریشۀ صدق: صدیق، تصدق، صادق، مصداق، صداقت، صدقه، صدیقه، تصدیق.
وندها نیز با کلمات عربی مشتق فارسی میسازند:
به نمونههای زیر توجه کنید.
علم: علمی، عالمانه، بیعلم، باعلم، معلمی، فراعلم
توجه: در واژهسازی و برابرسازی رعایت نکات زیر ضروری است:
· برابر ساختهشده باید منطبق با قواعد و قوانین ساختواژهای زبان فارسی باشد؛ برای مثال از بن مضارع و پسوند «ا» میتوان صفت ساخت؛ مثال بینا، شنوا، دانا؛ اما نمیتوان از بن ماضی و پسوند «ا» صفتهای، چون دیدا، شنیدا و دانستا ساخت.
· برابرهای ساختهشده نباید عامیانه یا از کلمات نامأنوس کهن باشد؛ برای مثال کاربرد «بیوسیدن» بهجای «انتظارداشتن» یا «دوسیدن» بهجای «پژمردن».
· واژههای ساختهشده باید با قواعد آوایی زبان فارسی سازگار، خوشتراش، گوشنواز و خوشآهنگ باشد؛ برای مثال تلفظ واژگان خاککوب، دستتاب و گنججو دشوار است.
· برای هر مقصود فقط باید یک واژۀ معادل ساخت. چندین برابرنهاده برای یک واژه موجب سردرگمی میشود؛ برای مثال:
فاکس: نمابر /دورنگار/ دورنما
موبایل: تلفن همراه/ تلفن دستی
هلیکوپتر: چرخبال/ بالگرد

· برابرسازی برای واژگان پذیرفتهشده از سوی نهادهای علمی و دانشگاهی که جاافتاده و معمول هستند غیرضروری است؛ مثل میز، تلفن، پست، پلاک، متر و غیر آن.
· معنای کلمات ساختهشده باید زودیاب، روشن و مفهوم همگان باشد؛ نه آنکه باعث مضحکه شود؛ مثل برابر یخسُره بهجای اسکی.
· در گویشهای محلی و متون کهن گاه میتوان معادلهای مناسب برای واژگان بیگانه یافت؛ مثل اروندرود (در شاهنامه) بهجای شطالعرب یا کنده (در شاهنامه) بهجای خندق و جان سخنگو (در آثار ابنسینا) بهجای نفس ناطقه.
افزون بر دو فرایند واژهسازی پربسامد یعنی اشتقاق و ترکیب که پیشتر به آن پرداختیم، میتوان به کمک فرایندهای دیگری به نام «تکرار، تبدیل صفر، اختصارسازی، کوتاهسازی و گسترش استعاری» واژههای جدیدی خلق کرد.
در ادامه، فرایند تکرار کامل و تکرار ناقص را بیان خواهیم کرد.
فرایند تکرار: گاه به جای استفاده از دو واژۀ متفاوت برای ساختن واژه، با تکرار یک پایه یا واژه، کلماتی جدید ساخته میشوند.
همچون: بگیربگیر، کورمالکورمال، قاهقاه و...
این فرایند براساس شیوهٔ تکرار به دستههای زیر تقسیم میشود:
تکرار کامل: وقتی که با تکرار کامل پایه، واژهای ساخته شود. مانندِ خالخال، آرامآرام، پرسانپرسان و...
مکرر کامل ناافزوده: فقط با تکرار پایه ساخته میشود.
مکرر کامل افزوده: علاوه بر دو پایۀ مکرر، تکواژی دستوری در ساخت حضور دارد و میان دو پایه یا پس از پایۀ دوم قرار میگیرد. مانندِ لرزلرزان، لنگلنگان، زورزورکی، رگبهرگ، دورتادور، پشتاندرپشت و...
مکرر ناقص: گاه فرایند تکرار بهجای اینکه تمام کلمۀ پایه را تکرار کند، فقط قسمتی از آن را تکرار میکند.
مکرر ناقص پیشوندی: این فرایند سه حالت دارد که به آنها اشاره میکنیم:
۱. واج پایانیِ کلمۀ پایه حذف میشود. مانند: الکالکی، مزمزه، ناناز و...
۲. فقط همخوان آغازی از کلمۀ پایه تکرار میشود و به صورت بخشی هموزن یا غیرهموزن پیش از کلمۀ پایه میآید. مانند: کتوکلفت، پتوپهن، چکوچرند و...
۳. فقط همخوان آغازی تغییر میکند و وند مکرر پیش از پایه قرار میگیرد. مانند: آشولاش، چرتوپرت، شِرّووِر و...
مکرر ناقص پسوندی: این فرایند بسیار زایا است و برای مقولهسازی در زبان به کار میرود.
تکرار ناقص پسوندی با ساختن پسوندی هموزنِ کلمۀ پایه ساخته میشود و فقط در همخوان آغازی با کلمۀ پایه تفاوت دارد. پسوند با «م»: بچهمچه، لباسمباس، ریزهمیزه.
پسوند با «پ»: نقرهپقره، میوهپیوه
کلمات مکرر مفاهیمی چون «شدت، تکرار، افزایش، تداوم، انبوهی، بیشماری، جسم و قِسم» را میرساند.
واژهسازی بدیع:
ریشۀ هر واژه، یا باقیمانده از دوران گذشتۀ زبان بوده یا از زبان دیگر به وام گرفته شده است.
در غیر این صورت از ابداعهای گویشوران زبان به شمار میرود.
گویشوران به صورتهای زیر واژۀ بدیع میسازند.
۱. ممکن است آوای شیئ یا صداهای موجود در طبیعت را تقلید کنند.
مانند: چهچهه، (آسمان) غرمبه، شیهه، ترقه، شرشر
۲. ممکن است بدون استفاده از فرایندهای رایج زبان، صورتی را خلق کنند که پیشتر در زبان وجود نداشته است.
مانند: خفن، گاگول و...
ویژگیهای واژههای بدیع را میتوان اینگونه برشمرد:
۱. این واژهها همخانواده ندارند.
۲. قابل تجزیه به عناصر کوچکتر نیستند.
این واژهها را معمولاً جوانان یا نویسندگان بنابر نیاز آنی میسازند و گاه چنان در گفتار عامه رواج مییابند که به مجموعۀ واژههای زبان افزوده میشوند و مدخلی در فرهنگ لغت به آنها اختصاص داده میشود.
در ادامه یکی دیگر از فرایندهای واژهسازی را بیان میکنیم.
فرایند تبدیل یا صفر:
فرایندی است که مقوله و نقش واژه را بدون هیچگونه افزایش یا کاهشی تغییر میدهد و واژۀ جدیدی میسازد.
گویشوران به هنگام نیاز و بهصورت ناخودآگاه با تغییر مقولۀ واژۀ مورد نظر خود، دست به واژهسازی میزنند.
برای نمونه: صفت را بهمنزلۀ اسم یا قید به کار میبرند و یا اسم را به منزلۀ صفت یا قید.
مانند واژۀ «خوب»
این واژه در زبان فارسی یک صفت است که با «فرایند تبدیل» به اسم و قید تبدیل میشود.
در ادامه دو مورد دیگر از فرایندهای واژهسازی را بیان میکنیم.
فرایند کوتاهسازی و فرایند ترخیم:
در این فرایندها برای ساختن واژه، از کلمه یا عبارت پایه، یک یا چند واژه و هجا حذف میشود.
اگر این حذف از جایگاه آغازی یا میانیِ پایه باشد، آن را فرایند «کوتاهسازی» و اگر حذف از جایگاه پایانی باشد، آن را «فرایند ترخیم» مینامیم.
نمونههایی از فرایند کوتاهسازی:
ترمزدستی ←دستی
مبل راحتی ←راحتی
چاکرتیم←کرتیم
داداش←داش
نمونههایی از فرایند ترخیم:
فشارخون ←فشار
پاسپورت← پاس
دست←دس
خوابآلوده ←خوابآلود
اشتباه←اشتب

در ادامه یکی دیگر از فرایندهای واژهسازی را بیان میکنیم.
فرایند پسینسازی:
فرایندی است که طی آن گویشوران براساس شباهت ظاهری یک واژه با ساختهایی که در ذهنشان دارند، ریشهای جدید میسازند؛ بنابراین بخشی را که به وند شباهت دارد، حذف میکنند و واژهٔ جدیدی میسازند.
برای نمونه: در وامواژههای عربی «قلعی» و «فضولی»، «ی» را صفتساز انگاشته و با حذف آن، «قلع» و «فضول» را ساختهاند.
نمونهٔ دیگر: وامواژهٔ ترکی «دوقلو» به معنای همزاد است. فارسیزبانان پنداشتهاند که این واژه مانند «دوشاخه و...» است و وند «دو» را از آن برداشته و از ریشهٔ آن «سهقلو، چهارقلو و...» را ایجاد کردهاند.
در ادامه یکی دیگر از فرایندهای واژهسازی را بیان میکنیم.
فرایند اختصارسازی:
گویشوران همواره در تلاش هستند که با مختصرکردن گفتار و نوشتار، در صرف انرژی و استفاده از فضای موردنیاز برای مطلب ضروری صرفهجویی کنند.
استفاده از حروف اول یک کلمه یا عبارت را بهعنوان نشانهای از کل آن به کار میبرند که به آن کوتهنوشت هم میگویند.
برای نمونه:
ص← صلواتالله
ع← علیهالسلام
رک←رجوع کنید
ره←رحمتالله علیه
ه.ش←هجری شمسی
خ←خیابان
ت ت ت←تاکسی تلفنی تهران

گرتهبرداری:
در گرتهبرداری یا وامگیری زبانی، کلمات به اجزای سازندهشان تجزیه میشوند. در گرتهبرداری ترجمۀ لفظ به لفظ، تعمیم معنایی و تغییر ساختاری اتفاق میافتد.
یعنی ترکیب یا اصطلاحات زبانی دیگر، تجزیه میشود و برای هریک از کلمههای آن، یک معادل قرار داده میشود. وقتی سیبزمینی وارد ایران شد واژهای برای نامیدن آن وجود نداشت و برای نامیدن آن اصطلاح فرانسوی را بهصورت واژههای تشکیلدهندۀ آن (سیب و زمین) تجزیه کردند و عبارت «سیبزمینی» را بهجای آن قرار دادند. ترجمۀ لفظ به لفظ ترکیب بیگانه به فارسی در بسیاری موارد باعث تقویت زبان میشود. در زبان فارسی بسیاری از واژگان از این روش وارد زبان شده و بر غنای آن افزودهاند.
Man-power
نیروی انسانی
Sky-scraper
آسمانخراش
Rail-road
راهآهن
Brain washing
مغزشوی
اما برخی از واژهها و اصطلاحات به درستی ترجمه نشده و معنای آن به فارسی خلاف زبان مبدأ است. اگر مترجم با کمی دقت یا دانستن زبان فارسی برابرسازی میکرد این نتیجه، بسیار مطلوبتر میشد.
به نمونههای زیر توجه کنید:
Indifferent
بیتفاوت
بیعلاقه، بیاعتنا
Considerable
قابلملاحظه
زیاد، چشمگیر، فراوان
گرتهبرداری بنابر ماهیت آن دو نوع است:
گرتهبرداری نحوی و گرتهبرداری معنایی.
گرتهبرداری نحوی:
در این نوع گرتهبرداری، ساخت جملههای زبان قرضگیرنده تغییر میکند؛ یعنی دقیقاً بر اساس الگوهای نحوی و ساختار جملههای زبان قرضدهنده است. به موارد زیر توجه کنید.
· ترجمۀ حروف تعریف «a» و «the» به «یک» و «این» که در زبان فارسی زاید است.
او یک انسان (بهجای انسانی) شریف است.
این ذهن ماست که همه چیز را میآفریند. (ذهن ماست که...)
· استفاده از ساخت مجهول به جای معلوم:
ساخت مجهول← گلستان توسط سعدی نوشته شد.
ساخت معلوم ←سعدی گلستان را نوشت.
ویراستاری آنلاین ویراویراست، گرتهبرداریهای نادرست و نابجا را در متن شما تشخیص میدهد. به بخش ویراستاری پیشرفته بروید و متن خود را قرار دهید.
همان طور که میدانید به دلیل نفوذ زیاد زبان عربی، برخی از ساختارهای زبان عربی نیز به زبان فارسی راه یافته است.
همچون:
مطابقت موصوف و صفت از نظر مذکر و مؤنث بودن:
زن شاعره ← این نوع ساختار در زبان فارسی وجود ندارد و گرتهبرداری از زبان عربی است.
کاربرد مفعول مطلق نوعی بهشیوه عربی: بجنبید جنبیدنی باشکوه
حرفاضافه همراه متمم: بر سبیل (به قیاس علی سبیل) ازجمله (به قیاس منجمله).
گرتهبرداری معنایی:
در این نوع گرتهبرداری یکی از معانی واژه یا تعبیری بیگانه، معادل همۀ معنای آن در زبان مقصد به کار میرود و تعمیم داده میشود.
برای نمونه:
برخی از مترجمان فعل to suffer انگلیسی را فقط به «رنجبردن» ترجمه کردهاند و نسبت به سایر معانی آن بیتوجه بودهاند.
یعنی «رنجبردن» را در جاهایی که معنای to suffer «مبتلابودن، دچاربودن، گرفتاربودن» بوده است نیز به کار بردهاند و این گرتهبرداری رفتهرفته به متنهای غیرترجمهای وارد شده است.
گرتهبرداری معنایی در حوزه واژه ترکیب اصطلاح و گروه کلمه و گرتهبرداری نحوی در حوزه جمله است. برای مثال در انگلیسی واژه rate به معنای بهای کالا، میزان، سرعت، شتاب یا درصد است که در فارسی این واژه فقط به «نرخ» در تمامی موارد ترجمه میشود.
مترجم بیتوجّه به بافت جمله فقط یک معنای آن را انتخاب میکند و به تمامی موارد تعمیم میدهد؛ پس در جملۀ «نرخ بیسوادی کاهش چشمگیر داشته است» بهجای «نرخ» باید گفت: «میزان» یا «رنج بردن» را باید به مبتلا/ دچار بودن ترجمه کرد.
جوانان از بیکاری رنج میبرند. ←جوانان دچار بیکاری هستند.
تجربۀ ویراستاری آنلاین با ویراویراست را از دست ندهید.
برای ثبت سفارش ویراستاری با شمارۀ 09020025029 تماس بگیرید.
✍️ به کوششِ فاطمه لکزاده.
📚 کتابنامه:
📖 تجویدی، غلامرضا، 1398، واژهشناسی انگلیسی همراه با فرایندهای واژهسازی در انگلیسی و فارسی ، تهران: سمت.
📖ذوالفقاری، حسن، 1398، آموزش ویراستاری و درستنویسی، تهران: نشر علم. 📖
📖 شقاقی، ویدا، 1387، مبانی صرف، تهران: سمت.
نظر خود را دربارۀ این مقاله بنویسید.
نظرات