با ویراویراست، سرعت ویراستاری خود را چندین برابر کنید.
واژه چیست؟
در نیمۀ اول قرن بیستم زبانشناسان ساختگرا به این حقیقت پی بردند که تعریفهای واژه، کمکی به شناخت آن از دیگر عناصر زبانی نمیکند. در تمام دستورهای سنتی، واژه را «واحد ساختاری جمله و جمله را متشکل از واژه» تعریف کردهاند؛ در حالی که بعضی جملات فقط از یک واژه تشکیل میشوند و بعضی از چند جمله.
به جملههای زیر توجه کنید:
بنشین← (این جمله فقط از یک واژه تشکیل شده است.)
رفتم دانشکده و به دوستانم شیرینی دادم؛ چون در امتحان ورودی کارشناسیارشد قبول شده بودم. ← (این جمله از سه جمله تشکیل شده است.)
حالا چرا کاسۀ چه کنم دستت گرفتی؟← (در این جمله، جملۀ سادۀ «چه کنم» نقش یک واژه را برعهدهدارد؛ یعنی در نقش صفت به اسم «کاسه» اضافه شده است.)
پس ساختگرایان بهجای آنکه واژه را توصیف کنند، به توصیف تکواژ یا واحد ساختاری واژهها پرداختند. پیشنهاد میشود ابتدا مقالۀ تکواژ چیست را مطالعه کنید.
در نیمۀ دوم قرن بیستم که محور مطالعات زبانی «نحو» بود، علاقهمندان به مطالعات نحوی نیز برای گریز از اشکالات و ابهامات ناشی از عملکرد قواعد ساخت جمله، مجبور شدند واژه را با عناوین مختلفی، چون «فرهنگ لغت»، «واژگان» و غیر آن در حوزۀ نحو بگنجانند و آنان نیز به توصیف و تبیین واژه توجه کردند؛ اما هنوز تعریف دقیقی از واژه در یک زبان خاص یا تمام زبانها در اختیار نداریم. در ادامه به چند تعریف از واژه میپردازیم. پیشنهاد میشود مقالۀ فاصلۀ درونکلمهای و برونکلمهای را نیز مطالعه کنید.
واژه عنصری است که در ساخت گروه استفاده میشود و به پدیدهای خیالی، واقعی، مادی یا انتزاعی در جهان خارج (جهانی که گویشور با آن آشناست.) دلالت میکند. واژه واحدی انتزاعی است که معنا یا نقش دستوری دارد. واژه را میتوان به انواع بسیط و غیربسیط تقسیم کرد. بسیاری از پژوهشگران زبانی توصیف واژه را کاری دشوار یا غیرممکن میدانند و برای شناسایی آن از معیارهای آوایی، واژگانی، نحوی، معنایی و کاربردی استفاده میکنند. در ادامه، این معیارها معرفی میشوند.
معیار آوایی:
هر واژه از آواهایی ساخته شده است. ترتیب قرارگرفتن آواها یا واجهای هر واژه در کنار یکدیگر مهم است. ترتیب همنشینی مُجاز و قابلِقبول آواها را قواعد واجآرایی مینامند. طبق قواعد واجآرایی در زبان فارسی معاصر، هیچ واژهای با واکه (مصوت) آغاز نمیشود و در جایگاه پایانی نیز بیش از دو همخوان (صامت) وجود ندارد. هر دو همخوانی را نیز نمیتوان در این خوشۀ دو همخوانی جای داد. درواقع فقط توالیهای خاص، مجاز به حضور در جایگاه پایانی هستند. به کمک این قواعد میتوان جایگاه آغاز یا پایانی واژهها را مشخص کرد؛ برای مثال در جایگاه آغازیِ واژههای «بند»، «نیست» و «سرد» بهترتیب سه همخوان ب/b/، ن/n/، س/s/ در جایگاه پایانی سه خوشۀ دوهمخوانی «ند/nd/»، «ست/st/»، «رد/rd/» به کار رفتهاند.
معیار واژگانی:
ابتدا دو نوع واژۀ «واژگانی» و «دستوری» را بررسی میکنیم. بعضی واژهها برای پدیدهها و اشیای حقیقی و واقعی یا ملموس به کار میروند و بعضی برای مفاهیم و مطالب ذهنی و انتزاعی یا خیالی و غیرواقعی. در مقابل بعضی از واژههای زبان بهخودیخود معنایی ندارند؛ یعنی در جهانی که گویشور میشناسد به شیء، پدیده یا عملی دلالت نمیکنند؛ بلکه فقط برای ایفای نقش دستوری به کار میروند. واژههایی، مثل «را»، «که» و «اگر» هیچ معنایی ندارند و فقط برای ساختن جملات و برقراری ارتباط میان عناصر یک جمله به کار میروند و به شیء یا پدیدهای در جهان دلالت نمیکنند؛ بهاینترتیب میتوان کلمات را به دو گروه واژگانی (دارای معنا) و دستوری (دارای نقش دستوری یا برقرارکننده ارتباط در جمله) تقسیم کرد. بررسی واژهها اعم از واژگانی و دستوری نشان میدهد که گاه میتوان واژه را به اجزای کوچکتری تقسیم کرد که معنادار هستند یا نقشی خاص را ایفا میکند؛ برای مثال کلمۀ «بیخرد» از دو جزء «بی» و «خرد» تشکیل شده است. کلمۀ «خرد» بهمعنای «عقل» بهتنهایی در ساخت جملات زبان به کار میرود؛ اما «بی» به مفهوم ادات سلب و نفی بهتنهایی در ساخت استفاده نمیشود. عناصر حاصل از تجزیه واژۀ «بیخرد» را تکواژ مینامیم. هر تکواژ «معنا» یا «نقش دستوری» دارد و بدون ازدستدادن این معنا یا نقش نمیتوان آن را به اعضای کوچکتر تقسیم کرد. هریک از دو کلمۀ «بیخرد» و «خرد» یک واژه قلمداد میشود؛ اما فقط کلمۀ خرد را میتوان تکواژ نامید، زیرا این عنصر قابلِتجزیه به اجزای کوچکتر نیست. بهاینترتیب، میتوان گفت که تکواژ گاه با واژه همپوشی دارد؛ یعنی یک واژه ممکن است فقط از یک تکواژ تشکیل شده باشد.
واژه را واحد واژگانیِ انتزاعی و ذهنی نامیدهاند که در گفتار و نوشتار بهصورت عینی، (یعنی آوایی یا حرفی) تظاهر مییابد. واژهها را بیشتر در فرهنگهای لغت بهمنزلۀ مدخلهای واژگانی درج میکنند. به همین سبب گاهی واژه را همسنگ و معادل مدخل واژگانی فرهنگ لغت به شمار میآورند؛ در حالی که صورت مدخلی قراردادی است و از جامعهای به جامعۀ دیگر تفاوت دارد؛ برای مثال صورتهای مصدری فعلهای «گفتن، خواندن، آمدن» برای درج در فرهنگهای لغت زبان فارسی انتخاب میشود؛ اما در فرهنگهای لغت زبان انگلیسی صورت سادۀ فعل (go, write…) بهمنزلۀ مدخل واژگانی درج میشود.
واژهها را به انواع اسم، فعل و غیر آن تقسیم میکنند. این طبقهبندی نشان میدهد که واژهها میتوانند نقشهای متنوعی را برعهده گیرند؛ به گونهای که دیگر انواع از ایفای آن نقشها بر نمیآیند. اسم میتواند نقش فاعل یا مفعول را در جمله برعهده داشته باشد؛ اما فعل در نقش فعلی از عهدۀ چنین نقشی بر نمیآید. همچنان که اسم نقش فعل را نمیتواند ایفا کند. بااینکه بعضی واژهها صورتهای آوایی یا نوشتاری یگانهای دارند یا ازنظر معنا مشابهاند یا معنای نزدیک به هم دارند؛ واژههای متفاوت تلقی میشوند و صورت کلمههایی متفاوت برای یک واژه تلقی نمیشوند.
معیار نحوی:
واژه را کوچکترین واحد نحو نیز نامیدهاند. زیرا واژهها طبق الگوهای ساختی خاص هر زبان در کنار یکدیگر قرار میگیرند و جمله را میسازند.
معیار معنایی:
هر واژه به مفهوم یا معنایی دلالت میکند که در جامعۀ زبانی شناخته شده است؛ اما کمتر واژهای میتوان یافت که فقط به یک معنا دلالت کند. گویشوران هر زبان با معانی متعدد هر واژه و بافت کاربردی آن آشنایی دارند و این دانش قراردادی است؛ یعنی منحصر به جامعۀ زبانی خاصی است. مفاهیم و پدیدههای عینی و ملموس معانی صریحتر و دقیقتری دارند و توضیح آنها سادهتر بهنظر میرسد؛ در حالی که مفاهیم انتزاعی ارتباط نزدیک و مستحکم با فرهنگ و روابط اجتماعی رایج در جامعۀ زبانی دارند؛ برای مثال واژههای «کتاب، بچه و درخت» در زبانهای مختلف وجود دارند و به مصداقهای واحدی اشاره میکنند. اگرچه ممکن است این مصداقها تفاوتهای اندکی باهم داشته باشند؛ اما دربارۀ مفاهیم انتزاعی موضوع به این سادگی نیست، زیرا ارزشها و زیربنای فکری جوامع انسانی چنان تنوعی دارند که بهراحتی نمیتوان دو واژۀ هممعنا در دو جامعۀ متفاوت را دقیقاً همارز و معادل یکدیگر تلقی کرد. واژههایی چون «زیبایی، صداقت و شهامت» با معیارهای یکسانی سنجیده نمیشوند و نمیتوان این گروه واژهها را با آنکه به مفاهیم نسبتاً یکسانی دلالت میکنند، کاملاً همارز و معادل هم در جوامع زبانی مختلف به شمار آورد.
معیار کاربردی:
اغلب افراد بدون برنامهریزی قبلی و تعمق فراوان، واژهها را در گفتار و نوشتار روزمرۀ خود استفاده میکنند و هیچگاه نیز به این فکر نمیافتند که چگونه میتوانند بدون هیچ تلاش آشکاری جملات و کلمات را تولید و درک کنند. هیچکس درواقع تعداد دقیق کلمات را که در ذهن خود ذخیره کرده است، نمیداند. نمیتوان گفت که هر گویشور، برای اینکه با فصاحت و روانی به زبانی سخن بگوید به چند واژه نیاز دارد؛ اما ادعا میشود که یک فرد بالغ تحصیلکرده حدود 70 تا 80 هزار واژه را میداند و این مجموعه از فردی به فرد دیگر متفاوت است. واژههایی که مهندس ساختمان در کار خود استفاده میکند متفاوت از واژههای موردنیاز پزشک است. برای فهم بهتر این نکات، پیشنهاد میشود مقالۀ واژهسازی در زبان فارسی را مطالعه کنید.
واژۀ بسیط :
واژههای زبان را بر اساس مفهوم و نقشی که در ساختار زبان بر عهده دارند به طبقههای مختلف، چون اسم (مانند: «میز»، «برگ»، «گوسفند»، «کوشش»، «گلفروش») صفت (مانند: «تلخ»، «صحیح»، «گرفتار»، «روزیرسان» قید (مانند: «همیشه»، «هرگز»، «متأسفانه»، «دیروقت») فعل (مانند: «خواندن»، «گرفتن»، «پرسیدن»، «قبول کردن») حرفاضافه (مانند: «بر، به، از، درباره») تقسیم میکنند. شماری از واژههای زبان بسیط تلقی میشوند؛ زیرا قابلِتجزیه نیستند. در مقابل، واژه قابلِتجزیه به عناصر سازندهاش را واژۀ غیربسیط مینامند.
واژۀ بسیط را نیز ازنظر تعلق به مقولۀ واژگانی و دستوری به انواعی از قبیل اسم (مانند: «میز، گربه، درخت، مادر، محبت»)، صفت (مانند: «گران، تلخ»)، قید (مانند: «دیر، آهسته»، حرفاضافه (مانند: «از، تا») ضمیر (مانند: «آن، شما») تقسیم میکنند.
واژهای که فقط یک تکواژ دارد و غیر قابلِتجزیه به اجزایش است واژۀ بسیط یا ساده نامیده میشود. واژۀ بسیط از یک تکواژ تشکیل میشود و ازاینرو با تکواژهای (واژگانی آزاد و وابسته) و (دستوری آزاد) همپوشی دارد. تکواژهایی که خود بهتنهایی در ساخت ظاهر میشوند، تکواژ آزاد نام دارند و چنانچه بهتنهایی در ساخت به کار نروند تکواژ وابسته نام میگیرند. واژۀ بسیط یا باقیمانده از روزگاران گذشته است یا از زبانی دیگر وام گرفته شده است. بعضی دیگر از واژههای بسیط بهتازگی ساخته شدهاند و در ساختن آنها از هیچیک از موارد رایج واژهسازی در زبان استفاده نشده است یا با استفاده از فرآیندهای واژهسازی از قبیل آمیزش، اختصارسازی و غیر آن، ساخته شدهاند.
واژۀ غیربسیط:
واژۀ غیربسیط را میتوان به عناصر سازندۀ آن تقسیم کرد. این عناصر ساختاری موسوم به تکواژ حامل معنا یا نقش دستوری هستند و ترتیب همنشینی آنها در کنار یکدیگر از قواعد تکواژآرایی زبان تبعیت میکند. واژۀ غیربسیط حداقل از دو ریشه یا یک ریشه و یک تکواژ وابسته موسوم به «وند» ساخته میشود. معنای واژۀ غیربسیط را گاه میتوان از کنار هم گذاشتن معنای تکتک عناصر سازندۀ آن به دست آورد؛ در این صورت معنای واژه را ترکیبپذیر تلقی میکنند. مانند: «ماهیگیر← صیاد ماهی»، «باغبان← کسی که مأمور حفاظت و نگهبانی باغ و پرورش گلهای آن است»، «ناپاک← چرکین»، «گلودرد← عارضۀ درد گلو» و «یواشیواش← آهستهآهسته».
گاهی نیز معنای کل واژه را نمیتوان از معنای عناصر سازندۀ آن درک کرد؛ یعنی معنای آن غیرقابل پیشبینی است؛ در این صورت معنای واژه، ترکیبپذیر نیست، بلکه واژه معنای اصطلاحی دارد. مانند واژۀ دندانگیر که معنای چیزی که دندان را میگیرد نیست، بلکه صفتی است به معنای پراستفاده، سودآور سودبخش یا رختخواب که معنای لباسخواب نیست، بلکه به معنای بستر در زبان فارسی تعبیر میشود. واژههای غیربسیط حاصل عملکرد فرآیندهای واژهسازی زایای زبان مانند: ترکیب، اشتقاق و تکرار هستند.
تجربۀ ویراستاری آنلاین با ویراویراست را از دست ندهید.
منبع:
مبانی صرف، دکتر ویدا شقاقی
نظرات