چگونه نویسندۀ خوبی شویم؟
این مقاله ویژگیهای یک «نویسندۀ خوب» را بیان میکند؛ بنابراین اگر دوست دارید به یک نویسندۀ ماهر تبدیل شوید، تا پایان مقاله با ما همراه باشید.
پیش از هر چیز بهتر است بدانیم نویسنده چه کسی است؟
«نویسنده» کسی است که از نوشتن نمیهراسد؛ بلکه آن را دوست دارد و از آن لذت میبرد. این گمان که نویسنده باید با هر نوشتۀ خود، خوانندهاش را شگفتزده کند و به تحسین وا دارد، دور از ذهن است. اگر کسی به همان راحتی که میگوید بنویسد، نویسنده است؛ حتی اگر دیگران بهسختی و با رنج فراوان بهتر از او بنویسند. نویسنده، خطاطی است که اگر «خشک» یا «ممتاز» نمیتواند بنویسد، میتواند «خوانا» بنویسد.
«نویسنده، کسی است که نوشتن برای او آسان است؛ اگرچه محصول کارش میانه باشد.» زیرا «بنیاد و اصل نویسندگی بر سادگی، روانی و آسانی لفظ است؛ مگر در جایی که نویسنده، قصدش اظهار ذوق و هنر و پیداکردن شگفتی و حیرت در خواننده باشد.»
هدف از نوشتن، گفتوگو و تبادل اندیشه است؛ نه هنرنمایی یا شعبدهبازی یا فضلفروشی. «الفاظ و عبارات، وسیلۀ بیان معانی است؛ اما آنجا که نویسنده معنی و مطلبی ندارد بیان کند یا معانی که در ذهن اوست، مبتذل و معروف اذهان دیگر است، ناچار برای هنرنمایی به دامن الفاظ میافتد و بیان را بهجای آنکه وسیله باشد، غایت قرار میدهد.» در ویراویراست هم اصول نگارش و ویرایش را میآموزید و هم خودتان میتوانید بنویسید و ویرایش کنید.
آسان و راحتنوشتن اگر بهمعنای سرسرینویسی و ابتذال قلمی باشد، سزاوار نیست. درست است که زیباترین متن، سادهترین متن است؛ اما این نیز درست است که سادگی یعنی بیپیرایگی، نه بیمایگی. راحتنویسی بهمعنای فداکردن دقت در زیر پای سرعت نیست. برای نویسنده اگر سرعتگیری هم باشد از جنس تأملات فکری او در ساحت معنا و محتوای نوشتار است؛ نه از گونۀ مشکلهای لفظی در جملهسازی و معنارسانی. پس سرعت نویسنده در نوشتن بهدلیل مهارت اوست.
در نویسندگی، درستی و سادگی و نغزگویی کافی است؛ گویا اگر نوشتن برای کسی آسان باشد، بسیار مینویسد و بسیارنویسی، خواهوناخواه به زیبانویسی میانجامد. کسی که بسیار مینویسد و از قلم خود بیش از دیگران کار میکشد، بهحتم قلم توانمندتری مییابد؛ بنابراین قانون زیر را باید قانون طلایی نویسندگی دانست:
راحتنوشتن ← بسیارنوشتن ← زیبایی و سنجیدگی
بهغیر از این نویسنده ویژگیهای دیگری نیز دارد: تازهگویی، جامعبودن نسبی، سختکوشی در جمعآوری اطلاعات و مواد اولیه، تردید در اقوال و آرای مشهور، اهتمام به درستنویسی و آراستگی در حد معمول، توانایی در پرورش مطالب و نگاه مهندسی به سازۀ نوشتار.
پایههای نویسندگی
نویسندگی بر پنج پایه استوار است:
1. ذوق
2. تجربه
3. اطلاعات زیاد و مطالعه در زمینههای متنوع
4. تخصص علمی
5. مخاطبشناسی
این آگاهیها و مهارتها زیرساخت نویسندگی است که در زیر به شرح آنها میپردازیم:
1. ذوق و استعداد درونی
هرکس استعدادی ویژه در کار یا هنری دارد. اگر کارسازی «استعداد ویژه» را در علوم و فنون بتوان انکار کرد یا بیاهمیت نشان داد در هنر نمیتوان. نویسندگی نیز هنر است و مانند همۀ هنرها نیاز دارد به استعداد ویژه و ذوق.
از منظر ذوق و قریحه، قلمزنان را به سه گروه میتوان تقسیم کرد: واجد ذوق، فاقد ذوق و بینابین.
واجدین باید بکوشند که به این نعمت بزرگ احترام گذارند و از آن استفاده کنند. همچنین باید بدانند که آنچه دارند، آنان را بینیاز از دانش و کوشش نمیکند. گروه دوم (فاقدان) نخست باید بدانند که نداشتن استعداد ویژه در هنری از هنرها هرگز بهمعنای بیاستعدادی در دیگر هنرها نیست. در نویسندگی کوشش و کارورزی قلم را پخته و روان میکند؛ حتی اگر هیچ بهرهای از استعداد مادرزاد در نویسنده نباشد. گروه سوم کسانی هستند که استعدادکی در نوشتن دارند. برخورداری آنها از این موهبت، نه چنین است که بیزحمت و اکتسابی به جایی برسند و نه چنان است که بازحمت به جایی نرسند. بیشتر مؤلّفان و قلمزنان در این گروه جای دارند؛ بنابراین هرچه در پرورش استعداد خود بیشتر بکوشند، موفقتر خواهند شد. راههای پرورش و افزایش ذوق نویسندگی بسیار است و شاید بهترین و مؤثرترین آنها دیدار پیدرپی با آفرینشهای هنری برجسته است؛ اعم از هنرهای دیداری و شنیداری. در بخش مقالههای وبسایت ویراویراست دانش خود را دربارۀ زبان فارسی افزایش دهید.
2. تجربه
رکن دوم نویسندگی تجربه است و تجربۀ نویسندگی از دو راه حاصل میشود: خواندن و نوشتن.
نوشتن ازآنرو که «هنر» است، محتاج استعداد ویژه یا همان ذوق است. هر بار نوشتن - هرچند کوتاه و ساده – تجربهای نو و گامی به جلو است. نوشتنهای بسیار و پِیدرپِی چشم نویسنده را بر اسرار کلمات میگشاید. نوقلمان از هر کلمه فقط معنای آن را میبینند؛ اما پختگان و کارآزمودگان میدانند که هر کلمه در هر شبکهای از الفاظ و معانی که قرار میگیرد کلمهای دیگر است و معنا و کارکردی دیگر دارد.
هنر نویسندگی نیز مانند همۀ هنرهای ملی و قومی ما، بزرگانی دارد و قلههایی. تجربههای شخصی ما در نوشتن، قطرهای است که باید به دریای تجربههای دیگران بپیوندد تا آبی از آن گرم شود. بهرهوری از داراییهای دیگران پختهخواری نیست؛ اگرچه آنان این سرمایهها را آسان بهدست نیاوردهاند.
در دورۀ تجربهاندوزی توصیههای زیر درخور توجه است:
-
مدتی باید برای خود و برای پارهکردن و دورریختن نوشت. کسی که از ابتدا برای دیگران و به قصد انتشار مینویسد، فرصت طلایی آموزش را از خود گرفته است.
راز زیبانویسی در آسانگیری و بسیارنویسی است. اگر به خود سخت بگیریم و خود را وادار به آفرینشهای مصنوعی و نفسگیر کنیم، دیر یا زود قلم را بر زمین خواهیم گذاشت. باید هنگام نوشتن ذهن را آزاد و رها سازیم و نرم و آسان بنویسیم، گویی آنچه خواهیم نوشت هرگز از حجاب خلوت ما بیرون نمیآید. تصور اینکه کسی یا کسانی نوشتۀ ما را میخوانند، عضلات ذهن را منقبض میکند و با چنین ذهن محتاط و محافظهکاری نوشتن دشوار خواهد شد.
-
هیچ صاحب فنی، بدون تکرار و تمرین در فن خود درجه و مقامی نیافته است. باید همیشه برای خود موجبات نوشتن را فراهم کرد و اگر ضرورتی نیافتیم، در پی بهانه باشیم.
-
یک نویسنده هر بار که جملهای را به پایان میرساند، با تجربهای جدید آشنا میشود و هرگاه که کلمهای را روی کاغذ میآورد، گویی نخستین بار است که آن را میبیند و به کارش میگیرد. کلمات و معانی آنها در ذهن و زبان نویسنده همواره در حال تغییر شکل، کارکرد و موقعیتاند. ازاینرو هر بار که نویسنده کلمهای را روی کاغذ میآورد، دیدار تازهای با او میکند و گویی باید تصمیمی تازه برای او بگیرد. ویرایش متن خود را به ویراستارهای ویراویراست بسپارید.
3. مطالعات روزآمد و پراکنده
کسی که نمیخواهد به «مؤلّفبودن» بسنده کند و خواهان آن است که علاوه بر عنوان مؤلّف، شایستگیهای یک نویسنده را نیز داشته باشد، باید افزون بر مطالعات تخصصی در موضوع اثر، در حوزهها و قلمروهای دیگر نیز مطالعه یا حتی دست داشته باشد.
آگاهیهای ویژه در موضوع مربوط برای مؤلّفبودن کافی است؛ اما بسندگی به مطالعات تخصصی، قلم را در پرورش مطلب ناتوان و ذهن را در افقگشایی ناکام میکند. با نگاه به فهرست نویسندگان چیرهدست و تأثیرگذار مشخص میشود که همگی آنان علاوه بر آگاهیهای تخصصی، دانستنیهای بسیاری در عرصههای گوناگون داشتهاند. هرقدر حوزۀ اطلاعات و مطالعات نویسنده در موضوعات مختلف بیشتر و گستردهتر باشد، قلم وی چابکتر و زندهتر است.
4. دانش و تخصص
بسیارند کسانی که همیشه از خود یا دیگران میپرسند که «ما چرا نمیتوانیم همچون نویسندگان بزرگ بنویسیم؟» در جواب باید گفت: «چون حرفی برای گفتن نداری». اگر معدن ذوق و استعداد باشیم و سرشار از انگیزه و همت، اما حرفی برای گفتن نداشته باشیم، مهارتی در نوشتن نخواهیم داشت. نویسنده باید در رشتهای از علوم یا فنون یا دریکی از هنرهای روزگار خود دستی توانا داشته باشد.
اگر نگاهی به نویسندگان بزرگ بیندازیم، در مییابیم که آنان همگی صاحبان دانش و اندیشه بودند. بازگویی آنچه دیگران بارها و بارها گفتهاند، کسی را «نویسنده» نمیکند.
ویراویراست در ویرایش متن کمک بزرگی به نویسندگان میکند. حتی اگر با اصول ویراستاری و ویرایش آشنا نباشید، ویراویراست با ارائۀ دو مثال در کنار دو پیشنهاد خود، بافت جمله را برای شما توضیح میدهد تا بتوانید شکل صحیح کلمه را انتخاب کنید.
5. مخاطبشناسی
پیامرسانی و اندیشهگستری بر سه پایه استوار است: پیام، ابزار (رسانه) و گیرنده.
رکن سوم این فرایند یعنی گیرنده یا مخاطب باید درست شناخته شود. نخست باید دانست که مخاطب کیست، آنگاه دربارۀ نوع پیام و ابزار کارآمد اندیشید. ناآگاهی از دنیای درونی و پیرامونی مخاطب، سایبان اثر را در انتخاب پیام و شیوههای پیامرسانی به خطر میاندازد.
بنابراین گام نخست در تعیین روش پیامرسانی شناخت مخاطب است؛ یعنی آگاهی به نیازها، علاقهها، گرایشها و نگرشهای فردی و اجتماعی او. برای دسترسی به چنین شناخت دشواری از یکسو به روانشناسی رشد نیازمندیم و از سوی دیگر به مطالعۀ اجتماعی و پیمایشی؛ زیرا کنشها و واکنشهای گروههای انسانی، در مواجهه با پیامها و آموزههای نظری، به تناسب نظام تعلیموتربیت و زیستگاهها و محیطهای خانوادگی و اجتماعی در اقوام و جوامع مختلف متفاوت است.
نوع رابطه میان نویسنده و مخاطب در فرم و محتوای نوشته اثرگذار است. اینکه هنگام نوشتن به چه کسی فکر میکنیم، به نوشتۀ ما شکل و حتی هویت میدهد. توصیۀ مجرب آن است که هنگام نوشتن مخاطبی را تصور کنیم که ویژگیهای زیر را دارد:
-
باهوش است؛
-
منتقد است، نه مرید و همدل؛
-
بیانصاف نیست، اما زود باور هم نیست؛
-
با نویسنده آشنای دور یا نزدیک دارد.
شمار مخاطبان فرضی هرقدر کمتر باشد، توانایی و تمرکز نویسنده در یافتن کلمات مناسب و ساختن جملات بهتر بیشتر است. برای اینکه وقتی مخاطب ما یک یا دو سه نفر باشد، ناخودآگاه ما سادگی و صمیمیت بیشتری به لحن خود میدهیم؛ اما اگر تعداد بیشتری را تصور کنیم دچار لکنت قلمرو و ژستهای مصنوعی میشویم. مخاطب واحد، نوشتن را آسان و هدفمند میکند. در عین حال وقتی برای یک یا چند نفر مینویسیم، قدرت جذب خوانندگان بیشتری را داریم؛ چنانکه نامههای خصوصی با وجود اینکه مخاطب آن معمولاً یک نفر است برای همگان جذاب و خواندنی است.
تجربۀ دیگری که در این زمینه وجود دارد، این است که گاهی مناسبترین مخاطب، خود نویسنده است. مخاطب قراردادن خود، نوشتن را تبدیل به گفتوگوی سریع و بیپرده با عینیترین مخاطب میکند و صداقت قلم و توانایی ذهن نویسنده را جهشوار بالا میبرد. وقتی مخاطب همان نویسنده باشد، زیادهگویی نمیکند، خواننده را دور نمیزند، فضل فروشی نمیکند، به مسائل اصلی میپردازد و از همه مهمتر از دروغ و ریا و حرفهای سست پرهیز میکند. همچنین شیوۀ «خودمخاطبی»، یکی از بهترین راهها برای جلوگیری از تبدیل مقالۀ علمی به انشانویسی است. کسی که برای خود یا شخصی مانند خود مینویسد، بهاندازهای که برای وقت و فهم خود ارزش قائل است، به نوشتۀ خود اهمیت میدهد و خواننده را سر نمیگرداند.
در کنار فوایدی که در ارتباط با شیوۀ مخاطبگزینی توضیح داده شد، این شیوه مضراتی نیز دارد: بیمبالاتی در موازین روز ساختی یکی از این آسیبهاست. وقتی نویسنده برای خود مینویسد، خودآگاهی را در درک مفاهیم جملهها دخالت میدهد و طبیعی است که تلاش جدی و متعهدانهای به جملهسازی درست و نشانهگذاری فنی و ربط منطقی جملهها به یکدیگر ندارد. برای رفع این مشکل باید نوشتهای را که بر پایۀ خود مخاطبی نوشتهایم، دوباره بخوانیم و این بار از نگاه شخص سوم به آن بنگریم.
مخاطبگرایی، آفاتی نیز دارد که مخاطبسالاری از آن جمله است. دو گونه افراط مخاطبگرایی را تهدید میکند: آرمانزدگی و واقعیتپرستی. آرمانزدگی یا ایدئالگرایی، نویسنده را از مخاطب غافل میکند و واقعیتپرستی چشم نویسنده را بر نیازهای حقیقی جامعه میبندد. افراط نخست، نویسنده را در ورطۀ خاماندیشی اندازد و افراط دوم، نویسندگی را به شغلی برای درآمد بیشتر تبدیل میکند.
هوشمندی و اصول اولیۀ روانشناسی اقتضا میکند که مخاطب را نه موافق کامل و نه مخالف مغرض فرض کنیم. همۀ بار محتوایی پیام و سمتوسوی آن را نباید بر پایۀ توقع و گرایش مخاطب برگزید. مخاطبسالاری نیز نباید چنان باشد که گویی برای دل خود مینویسیم. ویراویراست در ویرایش متن به شما میکند.
بایستههای مخاطبمداری
بیشتر پژوهشهای علمی علاوه بر جنبۀ تحلیلی و گزارشی، ارزش داوری هم دارند؛ بنابراین با گرایشهای درونی خوانندگانشان درگیر میشوند. به همین دلیل علاوه بر مغزها با قلبها نیز سروکار دارند. قلبها قواعد خود را دارند و برخلاف مغزها چندان پیشبینیپذیر و قابل یکسانسازی نیستند. آنها کمتر تن به بخشنامههای دستوری یا حتی منطقی میدهند. هر مغزی را با چند استدلال میتوان تسلیم کرد؛ در صورتی که دربارۀ قلبها صدق نمیکند.
در کتابها و مقالههای علمی نباید عاطفۀ خواننده را تحریک کرد؛ چنانکه در بیان احساسی و شاعرانه، نباید میدان را به برهانهای عقلی و استدلالهای خشک سپرد.
باید در وجود یک نویسنده در آن واحد یک متفکر، یک هنرمند و یک ناقد با هم مشغول کار باشند. وجود یکی از اینها بهتنهایی کافی نیست. یک متفکر، فعال و دلیر است؛ پاسخ چراها را میداند، هدفهای نهایی را میبیند و نشانههای راهنما را مشخص میکند. یک هنرمند، احساساتی است و عواطف لطیف دارد. از هر طرف درگیر این سؤال است که «چگونه» کار را باید انجام داد. بهغیر از توجه به همۀ وجوه انسان ( قلب، مغز ...) پرهیز از مخاطبسالاری، روشها و توجه دیگری نیز در آثار کسانی که مخاطبان خود را میشناسند، دیده میشود. برخی از آنها به شرح زیر است:
-
پرهیز از تکرار: دوبارهگوییهای غیرضروری، از متانت و تأثیرگذاری متن میکاهد. تکرار و دوبارهگویی دو نوع است: نویسنده گاهی حرف خود را تکرار میکند و گاهی حرفی را که دیگران بارها گفتهاند و نوشتهاند، بازگویی میکند و این بازگویی بدون هیچ تغییر معناداری تکرار مکررات است. نوآوری میتواند در محتوا باشد یا در فرم و قالب و یا در هردو؛ اما خالیبودن از هر دو، معنایی جز تکرار و بیهودگی ندارد.
پیوند این مسئله با مخاطبمداری در این است که سرچشمۀ تکرار و دوبارهگویی، بیتوجّهی به تحمل مخاطب است. گوینده دوست دارد که پیوسته حتی خود را تکرار کند؛ برخلاف شنونده که تکرار مطلب یا مطلب تکراری برایش ملالآور است.
-
تفکیک خواننده از شنونده: یکی از نکتههای مهم در مخاطبشناسی، فرقگذاشتن بین شنونده و خواننده است؛ ازآنجا که برخی از نویسندگان، اهل سخنرانی و تدریس نیز هستند، گاه خواننده را با شنونده یکی میانگارند.
خواننده بیشتر دوست دارد که مجاب شود، نه تسلیم؛ اما شنونده در مقابل گوینده چندان مقاومت نمیکند. خواننده فرصت بیشتری برای تمرکز و وارسی جملهها و تأمل در عبارتها دارد؛ ازاینرو نویسندگان میتوانند با خیال راحت از پی هم آوردن جملههای کاملاً مترادف و هممفهوم بپرهیزند.
فضا، افراد، حاضران، درودیوار، حوادث حین سخنرانی و ... توجه و تمرکز شنونده را بین خود تقسیم میکنند؛ اما نویسنده باید بنا را برآن بگذارد که با مخاطبی کموبیش ششدانگ روبهرو است. به همین دلیل باید در استفاده از کلمات و جملات، دقت و وسواس بیشتری داشته باشد و بداند نوشتۀ او را در ترازوی دقیقتر و حساستری میسنجند.
-
روزآمدی در زبان و نگاه: آفرینندگان آثار علمی باید به زبانی سخن گویند که نه از آن بوی کهنگی به مشام مخاطب برسد و نه بیش از اندازه شیک یا ساختارشکن باشد. مناسبترین زبان برای گفتارها و نوشتارهای تعلیمی زبان معیار است. زبان معیار اعم از گفتاری و نوشتاری، فاصلۀ میان فرستندۀ پیام را با گیرندۀ آن کم میکند. هرگونه انحراف از این زبان، کنارهگیری از مخاطبان عام است.
با ویراویراست هم اصول نگارش و ویرایش را میآموزید و هم خودتان میتوانید بنویسید و ویرایش کنید. در این صفحه با غلطهای رایج زبانی و شکل درست آنها نیز آشنا میشوید. برای ثبت سفارش ویراستاری با شمارۀ 09020025029 تماس بگیرید.
✍️ بهکوشش شیما صدیقی
نظرات